«صنایع خلاق چیست؟»
برگرفته از مقالهی «صنایع خلاق و دانش فرهنگی: یک ادیسهی تعریف»
(Creative industries & cultural science: A definitional odyssey)
جیسون پاتز، ۲۰۰۸
صنایع خلاق چیست؟
داستان اصلی صنایع خلاق، بارها گفته شده. داستان، با در نظر گرفتن تفاوتهایی که وجود دارد، چیزی شبیه به این است: روزی روزگاری، یک نوار باریک از فعالیتهای اقتصادی وجود داشت که بخش فرهنگی نامیده میشد. این نوار باریک، در جنبه اقتصادیاش به خوبی با مزمنبودن و همچنین شکست مطلقش در ایجاد ارزش اقتصادی، تعریف میشد. اما این مشکلی نداشت؛ بهخاطراینکه در عوض، ارزش فرهنگی تولید میکرد و بههمینجهت، به دلایل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اهمیت داشت. اگرچه توجیه اقتصادی این فعالیتها، محدود بود به سرریزهایی که با توریسم فرهنگی بهدست میآمد. از زمان شکلگیری شورای هنر در انگلستان و بنیاد ملی هنر در ایالات متحده (هردو در دهه ۱۹۳۰ م.)، یک تعادل در سیاستگذاری از آن زمان تاکنون حفظ شده؛ بهطوریکه بهجای تکیه بر آن ارزش فرهنگی تخمینزدهشده پیشین، اساساً منابع نظام اقتصادی، به نظام فرهنگی منتقل شده است.
اما این تعادل، در سال ۱۹۹۸ م. برهمخورد و این زمانی است که یک دیدگاه جدید بهوسیلهی DCMS (دپارتمان فرهنگ، رسانه و ورزش) -شاخهای از دولت بریتانیا که بهدنبال بازاندیشی در «اقتصاد فرهنگی» بهمنظور بهوجود آوردن یک طبقهبندی صنعتی جدید و گستردهتر بود- بهنام «صنایع خلاق»، پیشنهاد و جایگزین شد.
DCMS این بخش را، از طریق یک طبقهبندی گسترده و فراگیر که میخواست همهی صنایعی را که در آنها عنصر خلاقیت -بهعنوان یک ورودی- و بحث مالکیت معنوی -بهعنوان یک خروجی- وجود دارد، شامل شود، بازتعریف کرد.
بنابراین، یک بخش صنعتی جدید پیشنهاد شد بهعنوان «صنایع خلاق» و بر این اساس، بهگونهای تعریف شد که در هر دو نوع طبقهبندی صنعتی و حرفهای، این موارد را شامل شود: معماری، تبلیغات، هنر و صنایع دستی، طراحی، مُد، هنرهای نمایشی، موسیقی، تلویزیون، فیلم و ویدئو، بازیهای دیجیتال، نشر و رسانههای جدید، و نرمافزارهای تعاملی.
بنابراین، «صنایع فرهنگی» عبارتند از (#تعریف_۱): «مجموعهای از فعالیتهای اقتصادی که کالاها و خدمات فرهنگی را تولید میکنند.»
این تعریفی است که زیربنای بسیاری از تحلیلهای اقتصاد سیاسی است و از جمله، به تحلیلهای جغرافیای فرهنگی یا مطالعات رسانهای تعمیم داده میشود؛ و همچنین این تعریف در بسیاری جاها بهعنوان موقعیت پیشفرض در نظر گرفته میشود؛ برای مثال در مجلهی اقتصاد فرهنگی (Journal of Cultural Economics).
تعریف جدید صنایع خلاق (#تعریف_۲)، تعریف استاندارد DCMS (1998-2001 م.) است که پیشتر گفته شد. همان تعریفی که خلاقیت را بهعنوان ورودی و مالکیت معنوی را بهعنوان خروجی این صنایع در نظر میگیرد. این یک تعریف جدید است و بهعنوان مثال، توسط جان هارتلی (۲۰۰۵)، استوارت کانینگهام (۲۰۰۶) و نیز مجلهی صنایع خلاق (the Creative Industries) ارائه شده است.
تعریف دوم، البته کاملاً با تعریف سوم (#تعریف_۳) مرتبط است که میخواهد صنایع خلاق را با اصطلاحاتی چون «صنایع کپیرایت» معرفی کند. البته «صنایع کپیرایت» گسترهای پهناورتر از صنایع خلاق را دربرمیگیرند و مثلاً کانالهای توزیعی را نیز شامل میشوند. این تعریف، به طبیعتِ ذاتاً تجاریِ این صنایع، اهمیت میدهد و به مالکیت معنوی، بهعنوان پایهی نهادی این صنایع نگاه میکند.
#تعریف_۴ (که با #تعریف_۲ کاملاً پیوسته و متحد است) تعریفی از «اقتصاد خلاق» است که با نظرات امثال جان هاوکینز همراه است (نیز بنگرید: کانینگهام، ۲۰۰۶). این تعریف، در این جنبه که بر فعالیتهای خلاق در اقتصاد متمرکز است، از تعریف «صنایع خلاق» که تنها اشارههایی به مجموعهای خاص از بخشها داشت، گستردهتر و فراگیرتر است. این تعریف با وجود اینکه الهامبخش است، هنوز زمان لازم دارد تا به یک تعریف رسمی دست پیدا کند.
#تعریف_۵ یک تعریف نسبتاً ترکیبی است که تعاریف دوم و چهارم را در هم میآمیزد تا به تعریف «مدل سهشاخه» (هیگز، کانینگهام و باکشی، ۲۰۰۸) برسد. در واقع، دو طبقهبندی حرفهای و استخدامی را ترکیب میکند تا میان صنایع خلاق محوری و حاشیهای تمایز قائل شود و هر دو را بهعنوان صنایعی مجزا که مشاغلی در اطراف آنها شکل میگیرد، شناسایی کند.
#تعریف_۶: اگرچه تعریف بازار کار خالص یا «طبقهی خلاق» عمدتاً با کارهای ریچارد فلوریدا (۲۰۰۲، ۲۰۰۵، ۲۰۰۸) و پس از آن، با کار الیزابت کورید (۲۰۰۷) مرتبط است؛ این مدل، تمرکز بر صنعت را نادیده میگیرد و در عوض، بر رقابتهای فضایی (بهعنوان مثال، رقابت میان شهرها) متمرکز میشود. در این دیدگاه، «صنایع خلاق» در اصطلاحات مربوط به یک طبقهی شغلی از رفتارگران اقتصادی (کارکنان خلاق یا کارکنان دانشی) معنا میشود. این زیرمجموعه از عوامل، برای زندگی در کنار یکدیگر، بهمنظور توجه به اثرات جانبی مثبت، برای خود اولویتهایی دارند. «صنایع خلاق»، در این دیدگاه، یک پدیدهی خودسازماندهنده است که بیش از هر چیز دیگری، تراکم شهری و مسئلهی افزایش بازده را توضیح میدهد. این تعریف، به کار اقتصاددانان رشد درونزا، افرادی نظیر اِد گلیسر، سایه میافکند.
#تعریف_۷ یک ایدهی قدیمیتر و با بسیاری استنتاجها، حاصل و برآیندِ تعریف اول از صنایع خلاق، در اصطلاح «مدل مرکز/ حاشیه» از صنایع خلاق است. این مدل، که با کار دیوید تروسبی شناخته میشود، تأکید میکند مفهومی که در مرکز «صنایع فرهنگی» قرار دارد، «تولیدکنندگان هنر و فرهنگ ناب» هستند. با حرکت از مرکز، به سطوح و لایههایی میرسیم که صنایع وابسته به شمار میآیند. صنایعی که به خدمات مرتبط و ارزشهای بهوجودآمده مشغولیت دارند و در نهایت، به جنبههای صرفاً تجاریِ این صنعت متصلاند. در این مدل، مرکزِ فرهنگی/خلاق ارزشی را میسازد و دیگر بخشهای صنعت از آن بهرهبرداری میکنند.
آنچه گفته شد، تنها بخش کوچکی از تعاریف موجود در حیطه صنایع خلاق و بخش آغازین از تعریف صنایع خلاق در مقالهی حاضر است. غرض ما در اینجا نشاندادن نقطههای آغازین بحث در حوزهی صنایع خلاق بود که معتقدیم با مطالعهی همین بخش کوتاه ترجمهشده از این مقاله، نقاط و خطوط اصلی بحث ترسیم شده و روشن شده است که وقتی از صنایع خلاق سخن میگوییم، به چه مباحثی نظر داریم. علاقهمندان به این بحث، میتوانند برای تکمیل مطالعات، به اصل مقاله مراجعه نمایند.